شهید دفاع مقدس

بیوگرافی شهید: 

نام: محمد حسن 

نـام خـانوادگـی: سلطانی پگاه 

نـام پـدر : محمد علی

تـاریخ تـولـد: 1345/12/29

مـحل تـولـد تهران : 

سـن :20 سال 

دیـن و مـذهب : اسلام شیعه

وضعیت تاهل: مجرد 

دانشجوی: هوشبری 

محل تحصیل: دانشکده علوم پایه پیراپزشکی- دانشگاه علوم پزشکی ایران      

 

شرح شهادت:

زمان شهادت:1365/11/11 

محل شهادت:شلمچه  

عملیات: -

نحوه شهادت: او در منطقه شلمچه در محاصره دشمن پس از اعلام آتش بس بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر به شهادت رسید و جسد مبارکش پس از 51 روز از منطقه به تهران انتقال یافت. 

زندگینامه:

محمد حسن سلطانی پگاه روز 29 اسفند سال 1345 در یک خانواده ای اصیل و مذهبی در تهران به دنیا آمد. وی از همان اوایل کودکی خواندن قرآن و نماز را در کنار پدر و مادرش فرا گرفت و در جلسات مذهبی مسجد محله شرکت و با احکام و مسائل دینی آشنا شد. سال 50 وارد دبستان شد و با هوش و استعداد فوق العاده ای که داشت به تحصیل ادامه داد، در دوره راهنمایی همزمان با شروع انقلاب و شرکت مخلصانه در سنگر مساجد از انقلاب و اسلام دفاع و همچنین در کلاس های مختلف اعتقادی- اخلاقی - سیاسی و احکام فعالیت چشمگیری داشت. در دوره دبیرستان همزمان با شروع جنگ تحمیلی 4 مرحله به جبهه های حق علیه باطل در عملیات های مختلف شرکت کرد که در سال 64 با نمرات عالی موفق به اخذ دیپلم در رشته تجربی گشت. پس از آن در دانشگاه شرکت و در رشته هوشبری پذیرفته شد، با شروع تحصیل در دانشگاه مجدداً به جبهه اعزام شد و در عملیات کربلای 5 شرکت و سرانجام در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل و جسد مبارکش پس از 51 به پشت جبهه انتقال یافت. 

بخشی از زندگینامه شهید: 

"بسم رب الشهداء و الصدیقین"

زندگینامه مردان خدا می تواند برای هر انسان طالب هدایت، اسوه و راهنما بوده و بطور حتم این هدایت طلبی بسته به شعاع نورانیت مردان الهی متفاوت است. شهید محمد حسن سلطانی در سال 1345 در روز 29 اسفند ماه در خانواده اصیل و مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت. دوران کودیکش همانند سایر کودکان شیعی مذهبی که عشق حسین (ع) با مکیدن شیر مادر در جان آنان عجین می شود بدین منوال سپری گردید و شاید مهمترین و اساسی ترین بخش زندگی او همین دوران باشد که او تلاش در راه ارتزاق زن و فرزند را از پدرش و محبت و عشق به خدا و رسولانش و ائمه علیه السلام را از مادرش به عینه مشاهده می کرد و این ارزش ها را بطور عملی از آنان می آموخت. پس از گذراندن دوران کودکی پا به مدرسه گذاشت و با هوش و استعدادی که در او وجود داشت مراحل درسی را یکی پس از دیگری سپری می کرد، اما او در کنار تحصیل درس مدرسه ای حضور در کلاس های صبح جمعه مسجد قائم علیه السلام را که بعدها زیربنای اعتقادات او را شکل داد و آموخته های قبلی او از صورت اجمال به تفصیل درآورد شرکت می کرد و با معارف دینی آشنا می گردید و در این دوره از جلسات بود که ایشان جلسات درس استاد جلالی رحمت الله علیه را برگزید، اما این دوره از زندگی او مصادف بود با حرکت عظیم و قیام با شکوه ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) و طبعاً او با گرایش هایی که در او وجود داشت با جان و دل از همان دوران نوجوانی و تحصیل، انقلاب را پذیرا گردید و تا پایان عمرش همانند یک سرباز مخلص و فداکار از آن دفاع می کرد. از خاطرات این دوره زندگی او می توان حضور در راهپیمایی هایی با شکوه ملت ایران در سال های 56 و 57 را نام برد و شرکت مخلصانه در سنگر مساجد را که در آن دوره نقش ویژه ای را در مبارزه علیه رژیم ستمشاهی بر عهده اشت. فراموش نمی کنیم که در یکی از جلسات آن زمان او با قرائت متن عربی و فارسی، این حدیث از امام سجاد (علیه السلام) را که "کسی که ظلم کند و کسی که ظالم را کمک کند و کسی که ظالم خالص را بپذیرد هر سه در گناه ظالم شریک و سهیمند" تحسین همگانی را برانگیخت و احسنت و صلوات حاضرین را نثار خود کرد. سال های عمر او سپری می شد هر اندازه او از نظر سن رشد می یافت بر رشد معنوی و علمی او و شناخت عمیق تر او از انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) افزوده می گردید و حاصل آن تلاش های مستمر او بود در راه حفظ این انقلاب که نمونه های آن را می توان حضور او در کلاس های صبح جمعه مسجد جامع علیه السلام و آشنایی با معارف اسلامی در ابعاد مختلف اعتقادی، اخلاقی، سیاسی و احکام، شرکت در محاسبات حفظ قرآن، فعالیت چشمگیر در برگزاری رفرندوم جمهوری اسلامی، انتخاب مجلس خبرگان، رای به قانون اساسی، انتخاب ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی، برخورد با عناصر گروهک های انحرافی در منطقه یافت آباد و .....نام برد و بیان کرد. اما مهمترین بخش زندگی محمد حسن با شروع جنگ تحمیلی آغاز می گردد. جنگی که به تعبیر امام راحل برای ملت ما نعمت بود و جوهر وجودی جوانان را به منصه ظهور کشاند. او از آغاز جنگ تا پایان عمرش دل و جانش را به سنگرهای نورانی نبرد سپرده بود. حتی آن روزها و ماه هایی را که در پشت جبهه به سر می برد فکر و ذکرش را جنگ پر می کرد و هیچگاه حمایت از جنگ و ادامه آن را فراموش نکرد و هر آن گوش به فرمان قافله سالار کاروان حضرت امام بود و آن زمان که مستقیماً در سنگرهای نبرد حضور پیدا می کرد آن چنان غرق در جذبه محبوب می گردید که همگان را به غبطه وا می داشت و زمانی که از یاران همرزم و شهیدش سخن می گفت در قلوب مخاطبینش عشق به جهاد را بر می انگیخت. حضور مکرر او در جبهه بر شوق و اشتیاق او به لقاء رب می افزود تا آن جا که در آخرین سال عمرش این شیفتگی به ملاقات پروردگار در چهره اش نمایان بود و از هر کلام و حرکتش کاملاً مشهود بود که او مسافر عالم بقاست و دل به این دنیای فانی نبسته است. از تلخی های این دوران برای او می توان از شهادت عزیزترین دوستان و همرزمانش به خصوص شهیدان بابایی، یوسفی، خاکباز، جواد زندیه و..... که عهدی را با یکدیگر بسته بودند یاد کرد. در مصیبت این همراهان دست او سر و سینه نمی شناخت و چنان در رثای آنان اشک می ریخت و از مفارقت آنان شکوه می کرد که هر دلسوخته ای را دلسوخته تر می کرد. او در این دوران همیشه در یکی از این سه سنگر حضور داشت، سنگر نبرد که اصلی ترین سنگر در دوران جنگ بود سنگر مدرسه و دانشگاه، سنگر مسجد و محراب. در فاصله این سال ها او همراه با دوستانش مسافرت های معنوی را نیز داشت که در آخرین عید نوروز عمرش یعنی سال 65 حضور در کنار بارگاه مقدس ثامن الائمه امام رضا (ع) توشه پر بار معنوی را ذخیره نمود و از حضرت رضا (ع) تقاضای شهادت خویش را نموده بود که از آن جمع دوستانه در همان سال هفت ستاره سرخ به لقای محبوب شتافتند. اول شهید خاکباز، دوم شهید زندیه و سپس شهیدان حسن مظفری، خسرو میرچی و حسن وقاری و ستاره سرخ ششم شهید لبافی و آخرین آنان محمد حسن سلطانی بود که در عملیات کربلای 5 همراه با یکدیگر به شهادت رسیدند. هرگز از خاطرمان نمی رود که بعد از شهادت حسن خاکباز که 10 تیر سال 65 بود هنگامی که او را در حال گریه دیدم به او گفتم: فکر می کنم شهید بعدی مسجد تو باشی و او در حالیکه عاشق شهادت بود با لبخندی غمگین گفت: "شهادت لیاقت می خواهد" و بعدها که این جمله تکیه کلام دوستانش شده بود در یک صحبت خصوصی به من گفت: " این جمله تاثیر عجیبی را در من گذاشت و من کاملاً خود را برای پذیرش آن آماده کرده ام". و چند وقت پس از آن با استخاره ای از قرآن کریم که وعده پیروزی و ظفر را به او داده بود مجدداً به سوی جبهه ها حرکت کرد که این حرکت مصادف بود با حرکت مرحله دوم اعزام لشگریان حضرت محمد (ص) و شروع عملیات پیروزمند کربلای 5 و او در این عملیات در مرحله سوم در گردان کمیل از لشگریان حضرت رسول (ص) عضویت داشت و در کانال ماهی با رشادت تمام همدوش با شهید قاسم لبافی دوست قدیم و ندیمش در شب 11 بهمن ماه لباس سرخ شهادت را بر تن کردند. اما پیکر مقدس او حدود 50 روز پس از شهادتش به خاک سپرده شد و دفن پیکر او کاملاً مصادف بود با آخرین روز سال 65 و نوروز 66 و روز تولد او، بطوری که درست در همان روز بیست بهار از عمر پر برکت ایشان می گذشت. از خصائص اخلاقی او تواضع و فروتنی در حد وافر بود. در مقابل کوچک و بزرگ سلام می کرد، از طرف او به دیگران و حفظ حرمت دیگران و رعایت ادب نیز از جمله ویژگی های دیگر اخلاقی او بود. متبسم و خنده رو بودن و شوخی های ملیح و تمکین او نیز همیشه بر صفا و صمیمیت جمع می افزود. عشق به امام و انقلاب ریشه در جان او داشت و در این رابطه با هیچکس تعارف نداشت. دوست و آشنا، فامیل و بزرگ و کوچک هر کس که در مقابل انقلاب می ایستاد او خود را در مقابل او می دانست و با او به بحث می پرداخت. مقید به دستورات دینی خود بود، در انجام واجبات جدیت داشت و در پرهیز از محرمات تلاش می کرد. در زندگی خود به تکالیف الهی خود توجه داشت و از توجیه کردن قضایا به هر بهانه ای سنگر جبهه را خالی گذاشتن پرهیز داشت. پدر و مادرش را به شدت دوست می داشت و خود را مدیون آنان می دانست. به دعا و مناجات علاقه عجیبی داشت، حضور دریک سنگر او را از توجه به سنگرهای دیگر باز نمی داشت. از هوش و استعداد فروان برخوردار بود و از این سرمایه برای خوشبختی خود و آشنایی با اسلام و قرآن استفاده می کرد. از خصائص اجتماعی دیگر او حضور در اقامه نماز جماعت و حضور در سنگر مسجد بود. به روحانیت عشق می ورزید و همیشه خود را شاگردی کوچک در حضور آنان می دانست و برای کسب فیض آماده بود. به ولایت فقیه عقیده داشت و تبعیت از پیام رهبر انقلاب حضرت امام را بر خود واجب می دانست. خداوند او را با اولیایش محشور بگرداند و راهش همیشه مستدام باد و درود و تحیات الهی و فرشتگان و انبیا و اولیا بر امامش حضرت روح الله الموسوی الخمینی که با دم مسیحایی خویش حیات دوباره در کالبد بی جان امت دمید و جوانان این کشور را واله و شیدای شهادت نمود (این زندگینامه مختصر با همکاری معلم عالیقدر ایشان آقای بهرام محمدی نیا جمع آوری گردیده است).  

 

مدت حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل: حدود 5 بار به جبهه ها اعزام شد. 

نوع مسئولیت در منطقه جنگی: آرپی چی زن بوده است. 

ویژگی های شخصیتی: از جمله ویژگی های شخصیتی او شجاعت- مهربانی- پاکدلی- تواضع- فروتنی در مقابل کوچک و بزرگ- حفظ حرمت و رعایت ادب دیگران- تبسم و خنده رو بودن- مقید بودن به اصول دینی- جدیت در انجام واجبات و پرهیز از محرمات- معتقد به ولایت فقیه و عشق به امام و انقلاب بود.  

 

 محورهای اصلی وصیتنامه: 

شکر خدای را که مرا در این زمان جدال بین حق و باطل قرار داد و قدرت حضور در این جدال را عنایت کرد و شکر ایزد منان را که در مقابل خطاهای مخفی ما صفت ستارالعیوب را شامل حال ما نمود و شکر کسی را که مرا از بچه های مسجد قرار داد. از تمامی دوستان، همسایگان و فامیل کمال تشکر را دارم و اگر بدی از من دیدید مرا به بزرگی خود ببخشید و سعی کنید با همدیگر خوب باشید و صله ارحام را فراموش نکنید.  

 

 

گلزار شهید:

یافت آباد- قطعه 1- ردیف 16- شماره 4 

Template settings